داستان خیانت
از پله ها بالا می رفت، دو ساعتی زودتر از اداره مرخصی گرفته بود؛ هدیه را که خریده بود در دستش بود، از خوشحالی مست و مدحوش شده بود به نزدیک در ساختمان رسید، در سالگرد ازدواجشان می خواست همسرش را شگفت زده کند اما از خانه صدایی می آمد، کمی نزدیک شد آري صدایی می آمد اما...