این یکی از بزرگترین معماهای علمیست: معمایی که حلِ آن ما را وا میدارد تا درباره جایگاهمان در هستی
تجدید نظر کنیم.
آیا حیات خاصِ زمین است یا اینکه در کل کائنات منتشر شده است؟
اگر ما ستارهها را با غریبههای دیگری شریک هستیم، چرا هیچ خبری از آنها نیست؟
نکند ما کاملاً تنهاییم؟
همه ما تا به حال این کار را انجام دادیم، نگاه به آسمان شب، خیره شدن به وسعت ستارهها و حیرت از اینکه چه کسی یا چه چیزی ممکنه اون بیرون باشد.
آیا هیچ موجود زنده دیگری هم در جهان هست؟
مثلاً در یک سیاره ای مثل سیاره خودمون که هم آب داشته باشد و هم هوا؟
یا روی یک نوع سیاره دیگری؟
یا اصلاً حتی ماه ممکنه که حامل یک فرم خارجی حیات باشه؟
وقتی نوجوانی خود را در جلگه "میسی سیپی" سپری میکردم به همراه خانواده ام روی تراس مینشستم و از هر دری سخن میگفتیم.
وقتی ابر بود، هوا خیلی تاریک میشد، مثل قیر سیاه. فکر میکردیم که تنهاییم. اما ناگهان کسی از میان تاریکی پدیدار میشد.
"مورگان" ببین کی داره میاد؟
"دِوِان" و "ترَویس" هستن.
هی.... سلام بچهها.
آیا جهان نیز میتواند همینطور فریبنده باشد؟
آیا ممکن است که فرم دیگری از حیات ناگهان از دل این فضای تاریک پدیدار شود؟
تعداد ستارههای جهان بیشتر از دانه شنهای تمامی سواحل زمین هست و شمار نامحدودی از سیارات هم به دور این ستارهها در گردشند. بنابراین خیلی احمقانه خواهد بود اگر فکر کنیم که ما تنها موجودات این کیهانیم. من فکر میکنم تصور حیات در یک دنیای دیگری آسون باشد و البته من تنها نیستم که اینطور فکر میکنم. دانشمندان هر رشته ای در حال تحقیق بر روی حیات خارجی هستند. این دانشمندان، زیست شناسان فضا هستند.
"لین راسچایلد" از مرکز تحقیقات آمیبی "نَسا" یکی از آنهاست.
من خیلی خوشبختم که شغلی دارم که فوق العاده شگفت انگیزه. چون از نظر من غیر ممکنه که نشه .از حیات بالقوه حیرت نکرد.
جستجوی استثناها و عجیب و غریب ترینها که بعضی از اونها هم همینجا روی زمین هستند و بقیه هم ممکن هست که جای دیگری باشند و خلاصه همه این چیزها.
واقعاً هوش از سر آدم می برد.
تئوری حیات خارجی با نگاه به حیات بر روی زمین شکل گرفته است. سیاره ما پر است از تنوع خارق العاده ای از جانداران که به صورت ویژه ای مناسب محیط خود شده اند. البته طی بیلیونها سال تکامل، وضعیت عادی حیات، اونطور که ما میبینیم، عالیست و حدی متعادل دارد. اما فقط یک بخش کوچکی از چگونگی جاری بودن حیات را آشکار میکند. ما نیازمند آب مایع هستیم، اما اورگانیزمهایی هستند که عجیبند و در دماهایی بالاتر از درجه جوشیدن آب و زیر صفر هم زندگی میکنند.
ما باید در شرایطی باشیم که نه خیلی اسیدی باشد و نه خیلی قلیایی. در حالیکه اورگانیزمهایی هستند که میتوانند در شرایط اسیدی غیر قابل باوری زندگی کنند. حیات در روی زمین میتواند در شرایطی شدیداً غیر عادی دوام بیاورد.
اما آیا میتواند در عوالمی دیگر نیز همینطور باشد؟ معمایی در فضا نهفته است و این موضوع، تحقیق پیرامون آن را دشوار میکند. زیرا بشر هنوز زمین را هم کاملاً ترک نکرده است. جستجوی هر اثری، بینهایت دشوار است، اما خوشبختانه گاهی نشانهها خود به سوی ما میآیند.
در 1969 یک شهاب سنگ 220 پاوندی در "مِرچیسِن" استرالیا سقوط کرد. شهاب سنگ "مرچیسن" بیش از یک تکهسنگ فضایی بود. این سنگ معبری بود به یک حیات خارجی تکه ای از این شهاب سنگ در اینجا (در آکادمی علوم کلیفرنیا) نگهداری میشود.
دلیل اینکه هیجان انگیز بودن این موضوع برای دانشمندان این هست که عمرش به قدمت منظومه خورشیدی است و با این حال، ما بقایای سلولهای بنیادین حیات را در آن پیدا کردیم.
موادی مثل اسیدهای آمینه و انواع دیگری از ترکیبات شیمیایی که ما برای ساخت بدن خودمان اینجا در زمین استفاده میکنیم.
پس آنچه به ما نشان میدهد، این هست که این سلولهای بنیادی پیش از شکل گرفتن حیات بر روی زمین در منظومه خورشیدی ما وجود داشته اند.
ممکن است که حیات با شهاب سنگی مثل همین، به زمین آمده باشد و موجود زنده ای همچون خودِ ما نیز میتواند به همین شکل با کمک شهاب سنگهایی که مثل بذر عمل میکنند در جهان منتشر شده باشد و مواد اولیه حیات را در سیارات مناسب ، پراکنده کرده باشند.
اما این موضوع چه ربطی به یافتن "ای-تی ها" دارد؟
به یک دلیل: اگر مواد عادی حیات به شکلی که ما میشناسیم، در جهان منتشر شده باشند،در اینصورت حیات در سایر سیارات میتواند مشابه حیات بر روی زمین باشد. اگر به اندازه کافی فیلمهای علمی تخیلی دیده باشید، میدانید که در اونها همه نوع خارجیهای عجیب و غریب فضایی را میشود دید. اما آنچه که ما واقعاً مایلیم بدونیم این هست که این اورگانیزمها از چه چیزی ساخته شده اند و اگر به حیات در روی زمین نگاه کنید، میبینید که ما همه از نوعی شیمی کربنیک ساخته شده ایم که به آن شیمی طبیعی (اورگانیک) میگویند و این ظاهراً همان زبان رایج حیات هست. وقتی شما به واسطههای بین منظومهای
توجه میکنید. همان ترکیبات را در زمین هم میبینید.
در مرحله دوم اگر به اینکه ما از چه ساخته شده ایم، دقت کنید میبینید که عنصر اصلی وجود ما آب هست آب در همه جهان وجود دارد. بنابراین در زمینه بیوشیمی فکر میکنم که حیات در همه جا شبیه به زمین باشد. اما حیاتِ غریبه لزوماً نباید شبیه به حیات انسانی باشد.
حیات در هماهنگی با محیط خود، شکل میگیرد.
یکی از بزرگترین مسائلی که میتواند شکل حیات را در سیارات دیگر تحت تاثیر قرار بدهد و به خصوص اگر شما بخواهید موجودات زنده بزرگ را در نظر بگیرید و یا حتی همان موجودات زنده میکروسکوپی مثل خودِ ما میبینید که به نیروی جاذبه وابسته اند. در حال حاضر روی زمین، ما همگی تحت جاذبه ای در حد G 1 (=1Gravity ) قرار داریم.
اما اگر ما در سیارهای مثلاً با G2 یا G5 به وجود بیاییم، ناچاریم پاهای کلفتتری داشته باشیم، باید پایین تنه قویتری داشته باشیم تا بتواند وزن ما را تحمل کند و شاید هم اصلاً فشرده بشویم و به صورت افقی در بیاییم. چون نمیتوانیم هیچ وزنی را تحمل کنیم. اما برعکس اگر در سیاره ای باشیم که در اون مثلاً نصف جاذبه روی ما بشود.
شاید بلند و باریک بشویم مثل موجوداتی نظیر اَوتار و نه به این شکلی که امروز هستیم. پس جاذبه چیزی نیست که ما نخواهیم درباره اش فکر کنیم. اما واقعاً یکی از چیزهاییست که به حیات فرم میدهد. اگر غریبه هایی در فضا باشند. یافتن آنها فوق العاده دشوار خواهد بود. زیستشناسان فضا مثل کاراگاهانی عمل میکنند، که نمیتوانند به محل جنایت نزدیک شوند. آنها محدود به فناوری امروزی ما هستند که به دشواری قادر به ارسال کاوشگر به سیارات همسایه خودمان است. این کاوشگرها به ما میگویند که گهواره زمین تنها نوع شناخته شده حیات در منظومه خورشیدیست و این به معنای آن نیست که حیات در خارج از این منظومه وجود ندارد.
"نسا" درباره یافتن فرم ساده ای از حیات در یک یا چند سیاره همسایه، خوشبین است. ممکن است که میکروبها در خاک مریخ هنوز زنده باشند. یا معلق در ابرهای پیرامون ونوس باشند. موجودات عجیبی ممکن است در آبهای یخ بسته قمرِ زحل باشند. اگر ما میکروبهای غریبه را در خارج از زمین بیابیم یا حتی میکروبهای زمین را در حال پیشرفت در جهانی دیگر بیابیم.
این نشان دهنده آن است که حیات در سراسر کیهان، پراکنده شده "ای-تی" احتمالاً در محله ما نیست. اما جهان به حد غیر قابل تصوری بزرگ است. هر کسی یا هر چیزی ممکن است آن بیرون باشد. پس در سراسر دنیا محققین علمی ، بولتنهای همه منظوره ای را به منظور یافتن حیات فرازمینی به فضا فرستاده اند.
به صدای ستارهها گوش میکنند.
احتمالات را بررسی میکنند.
یافتهها را در کنار هم میچینند و به دنبال رد پاهایی میگردند که ممکن است بر جا مانده باشد.
شکار آغاز شده است و اکنون ما در حال کشف حقیقتی باور نکردنی هستیم.
ما هیچ سندی مبنی بر اینکه موجودات دیگری در ستارهها با ما شریکند نداریم، اما بسیاری از دانشمندان معتقدند که اونها وجود دارند. چه ثابت شده باشد و چه نشده باشد. شاید فرازمینیها همین حالا در حال تماشای ما باشند. شاید هم برای ما پیغامی فرستاده باشند، شاید هم اصلاً ندونند که ما اینجا هستیم و اونها هم در حال صحبت درباره همین موضوع باشند. ما هیچوقت این موضوع را نخواهیم فهمید، مگر اینکه گوش کنیم.
نیم قرن است که پروژه "ستی" یا (CETI) ، جستجو برای یافتن موجودات هوشمند فرازمینی (the Search for Extraterrestrial Intelligence) به همین کار مبادرت دارد.
"ستی"، آسمان را با رادیو تلسکوپهای خود جارو میکند.
با امید به شنیدن ارتباطاتی خارجی.
آنها سعی در شنود "ای– تی ها" دارند، اما شماره تلفن آنها را در اختیار ندارند
پس همانطور که CIA در شکار مکالمات تروریستیست ، "ستی" هم در تقلای شنود همه چیز در فضاست. تکلیفی شاق به عنوان یک مبتدی ما چطور میتوانیم فرق بین یک سیگنال طبیعی از ستاره ها را با یک سیگنال ارسالی از موجود غریبه ای هوشمند دریابیم؟
دکتر "ژیل تارتر" سرپرست شکار فرازمینیهای "ستی" است. اگر شما میخواهید به صدای کیهان گوش کنید. یک رادیوی قدیمی مثل این یکی را بردارید، یک رادیوی آنالوگ.
موج اون رو بین ایستگاههای رادیویی حرکت بدهید.
این صدای "هیس" را میشنوید؟
در حدود 10% از این صدا در حقیقت از فضا میاد.
این همان تشعشعات ذرات الکترونی کهکشان راه شیریست .
"ستی" 50 سال است که در حال رج زدن امواجِ رادیوییست. در بیشتر روزها، فضا ساکت است اما هر از چندی، اتفاقی هیجان انگیز رخ میدهد. در 1977، یکی از ستارهشناسان "ستی" سیگنالی را از صورت فلکی "کماندار" (کاجیتِریوس) دریافت کرد. این سیگنال، 72 ثانیه ادامه یافت.
یک استمرار کامل در حال تمرکز رادیو تلسکوپ بر روی آن با مراجعه به دادهها دانشمندان سیگنالها را علامت گذاری کردند و رويِ آن نوشتند: "wow"
این سیگنال ظاهراً نوعی ضربانِ طراحی شده بود که ما انتظار داریم از یک تمدن خارجی آمده باشد. یک اتفاق ویژه بود، سیگنال "wow" ستاره شناسان به همان قسمت از فضا بازگشتند و به جستجوی آن پرداختند با امید به اینکه دوباره تکرار شود. اما همواره با نا امیدی از آن رویگردان میشوند تا به امروز هنوز هم هیچ توضیحی برای این رخداد وجود ندارد.
در 1997 و 20 سال پس از دریافت سیگنالِ "wow" ، "ستی" سیگنال دیگری را از فضا دریافت کرد و "ژیل تارتر" در آنجا حضور داشت تا شاهد آن باشد.
در ساعت 6 صبح در یک رصد خانه در ویرجینیای غربی ،(West Virginia)، "تارتر" و تیمش، صدایی اسرار آمیز را از صورت فلکی "نهنگ" (سیتِس) Cetus دریافت کردند). این سیگنال، یک روز صبح زود در رصد خانه رادیویی "گرین بَنک و با استفاده از یک تلسکوپ 140 فوتی دریافت شد.
من خودم در واقع پای تلسکوپ بودم. سیگنال رو دریافت کردیم. سیگنالی که معلوم بود ، یک سیگنال مصنوعیست، فقط یک ضربآهنگ روی موج رادیویی نبود، مثل جارو کردن بود. سیگنالهای بسیار مختلفی که همه کوتاه بودند. همه جدا از هم و همگی با طول موجی یکسان این کار طبیعت نبود. پس از سالها و سالها گوش کردن، سالها و سالها سکوت، "تارتر" در عجب بود که: "فقط همین"؟
من فوق العاده هیجان زده شدم و قرار هم بود که شیفتم را در رصد خانه "وست ویرجینیا" در ساعت 8:00 تحویل بدم و با هواپیما بروم خانه، اما وقتی این اتفاق در ساعت 6 صبح شروع شد. من مطلقاً حاضر نبودم سوارِ هیچ هواپیمایی بشم و این سیگنال را از دست بدم.
"تارتر" آزمایشاتی را انجام داد تا مطمئن شود که آیا این سیگنال یک سیگنال طبیعی بوده؟ یا ساخت بشر بوده؟ و یا از سوی موجودی غریبه آمده؟
ما تلسکوپ را از نقطه ای که روی آن متمرکز بود، دور کردیم و سیگنال ناپدید شد.
تلسکوپ رو به همان نقطه برگرداندیم و سیگنال باز همانجا بود. با خودم فکر کردم که باید ببینم سایر رصد خانههای ما هم سیگنال مشابهی رو دریافت کرده اند یا نه؟
اما به شدت هیجان زده شدم وقتی که به صفحه نگاه کردم و آن چیزی رو که دیده بودم،دیگه همونجا ندیدم ما در مواردی پیش از این همین سیگنال را با فرکانسهای فضایی دریافت کرده بودیم و معلوم شد که این سیگنال از جهتی که ما به اون نگاه میکردیم نمیآمد، بلکه سیگنالی بود که از ماهوارههای خودمان ارسال میشد. "تارتر" و تیم او اشتباه کرده بودند.
سیگنالی که آنها دریافت کردند، خارجی نبود، بلکه از یک کاوشگر ساخت بشر دریافت شده بود که به دورِ مدار خورشید در گردش است.
کاوشگری موسوم به "سوهو" ستی به این نتیجه رسید که برای ارتباطات کیهانی نیازمند تکنولوژی برتریست و آنها امروز در حال دستیابی به آن هستند. در شمال کلیفرنیا "ستی" در حال ساخت صدها دستگاه جدید برای استراق "ای-تی"هاست.
ما اینجا در شمال کلیفرنیا هستیم و در رصد خانه رادیویی "هَت کریک"، در حال حاضر ، آنچه که ما در اختیار داریم ناوگان تلسکوپ "الن" هست که یک نو آوری در ساخت یک رادیو تلسکوپ جدید است. یک تلسکوپ بزرگ، از قطعاتی کوچکتر با متصل کردن تعداد زیادی از تلسکوپهای کوچک به هم A.T.A میدان دید وسیعی را به ستاره شناسان ارائه میکند.
تصویری رادیویی که 10 برابر اندازه ماه کامل است. ما حالا 42 تا از این دیشها را در اختیار داریم که عرض هر کدام 20 فوت است و قصد داریم که آنها را حتی وسیعتر هم بکنیم تا اینکه 350 تا از این دیشهای کوچکتر داشته باشیم.
این می تواند سر انجام همان ابزاری باشد که ما لازم داشتیم. این توانایی را "A.T.A" به "ستی" داد تا قادر به رویت کانالهای بسیار بیشتری در امواج رادیویی کیهانی باشد. حالا ما به خاطر این تکنولوژی همزمان میتوانیم صدها میلیون کانال را رصد کنیم و من منتظر این هستم که در آینده بتوانم بیلیونها از این کانالها را رصد کنم.
بله تکنولوژی قادر شده جستجو را در مقیاسی انجام بدهد که آنقدر بزرگ باشد که بتواند بالاخره یک چیزی پیدا کند دانشمندان "ستی" 50 سال است که ستارهها را استراق میکنند. اما هنوز هم هیچ نشانی از حیات فرازمینی دیده نشده است. این سکوت عمیق، همچنان ادامه دارد و شاید این موضوع به هیچ وجه غیر منتظره نباشد.
"ستی" واقعاً در حال انجام کاریست که مثل جستجوی یک سوزن در انبارِ کاه هست، بدون اینکه هیچ تضمینی هم از وجود این سوزن در این انبار باشد.
پروفسور "پائول دیویس" فیزیکدان عضو "ستی" است. اما او تک روی گروه است. عرف روش "ستی"، اسکن کردن آسمان با رادیو تلسکوپ هست. با امید به اینکه پیامی از یک تمدن خارجی دریافت بشود که به مقصد زمین هم فرستاده شده باشد. من فکر نمیکنم که اعتباری به این کار باشد. دلیلش هم این است که یکی از معضلات بزرگ در مجموعه "ستی" اندازه بزرگ اجرام سماوی هست. جهان بسیار بسیار عظیم است.
با استاندارد انسانی فقط میشود گفت که به شکل غریبی بزرگ است.
تصورش را بکنید که یک ذره از خاک را از سطح بیابان برداریم و فرض کنیم که این ذره منظومه خورشیدی ما و درست تا آخر مدار "پلوتو" باشد و بعد بپرسیم که بزرگی کهکشان ما چقدر است؟
چقدر باید دور بشیم تا به آخر محیط کهکشان راه شیری برسیم؟
و جواب هم این باشه که : تا اونطرف اون کوهها ، درست در اون دور دستها
و اگر بپرسید که: چقدر دیگر باید دور بشویم تا به آخر دنیا برسیم؟
خوب در اینصورت باید از مدار مریخ هم دورتر بروید.
اغلب میگویند که به دلیل آنکه سیگنالهای رادیویی و تلویزیونی ما در حدود 80 سال است که به فضا ارسال میشوند، فرازمینیها باید تا به حال دریافته باشند که ما اینجا هستیم و باید تا به حال برای ما پیامی ارسال کرده باشند. اما این بحث، یک قانون اولیه از فیزیک را پیش میکشد.
به عبارت دیگر اگر با مقیاس سرعت نور عمل کنیم که 186.000 مایل در ثانیه در حرکت هست، حدود 100.000 سال طول میکشد تا نور از کهکشان ما عبور کند و 13.7 بیلیون سال هم طول میکشد تا عرض جهان را طی کند. اولین سیگنال رادیویی ما که در حدود 100 سال پیش به فضا رفته.
با این مقیاس، فقط اینقدر مسافت را طی کرده است. اگر فرض کنیم که تمدنی در 1000 سال نوری دورتر از ما قرار داشته باشد که البته حتی با استانداردهای چشمی "ستی" هم این فاصله نزدیکی محسوب میشود. اونها زمین رو به شکل امروزش نمیبینند، بلکه زمین را به شکل 1000 سال پیش میبینند. در اون زمان هیچ رادیو تلسکوپی وجود نداشته است. بنابراین ، اصلاً معنی ندارد که اونها شروع به ارسال پیام به ما کنند تا اینکه بفهمند ما به فضا دست پیدا کرده ایم و در این باره هم هیچ نمیفهمند، مگر اینکه اولین پیام رادیویی ما به اونها برسد و اونهم 900 سال بعدش خواهد بود.
استراق سیگنال ستاره ها ، یک تیر دوربُرد است. پس چه کار بهتری را میتوان در ردیابی اثری از حیات فرازمینی انجام داد؟
در حالیکه ردیابهای "ستی" در حال استراق سمع کیهانی هستند.
دانشمندان دیگری نشانههای راهنمای دیگری را دنبال میکنند.
نشانههایی که شاید بتوانند ما را مستقیماً به منزل "ای-تی"ها برسانند. استراق سیگنالهای ستارگان یک راه جستجوی حیات سایر موجودات هوشمند جهان است، اما راههای دیگری نیز وجود دارد تا بتوانیم دریابیم "ای-تی ها" کجا زندگی میکنند.
"جف مارسی" ستاره شناسیست که در آسمان در جستجوی سیاراتیست که میتوانند حامل حیات باشند. برای سالها همه فکر میکردند که او دیوانه است.
وقتی من به دانشمندان دیگر میگفتم که در شکار سیارات دیگری در مدار ستارهها هستم و آنها سرشان را پایین میانداختند.
من خجالت زده میشدمريال چون شما ممکنه به دنبال پریها یا تمدنی غریبه در اهرام هم بوده باشید.
باور آن دشوار است اما تا همین اواخر هیچ سندی دال بر وجود سیاره ای دیگر هم در منظومه خورشیدی ما وجود نداشت.
هیچ تلسکوپی بر روی زمین و هیچ ماهواره ای در فضا به اندازه کافی قدرت نداشت تا بتواند چیزی کوچکتر از ستاره ها را نیز رصد کند. دلیلش هم ساده است. سیارات ، درخشان نیستند. نور ستاره ها میزبانشان را هم خیلی بازتاب نمیکنند.
فرم تیره خاک رو دارند و در جهان شناورند. همه می دانستند که احتمالاً هیچوقت نمیشود اونها را پیدا کرد.
"مارسی" این موضوع را قبول نکرد. ریشخند متخصصین را به جان خرید و مصمم به یافتن راهی برای ردیابی جهانهای دوردست شد. ظاهراً هم یکی از آنها را یافت.
معلوم شد در حالیکه سیارات از چشم ما پنهانند، نمیتوانند از ستارههایی که به دور آنها در گردشند هم پنهان بمانند.
ستاره هایی که اخترشناسان آنها را ستاره های "میزبان" مینامند.
پیدا کردن سیارات در حقیقت خیلی آسان هست. ما ستاره میزبان رh زیر نظر میگیریم. فرض کنید که سر من همان ستاره میزبان هست، در حالیکه سیاره ای مثل این توپ تنیس روی مدار این ستاره در گردش هست و جاذبه خودش را روی ستاره اعمال میکند. در همین حال، ستاره یا همان سر من در جای خودش لق میزند و تحت تاثیر کشش این سیاره واقع میشود و از اینجا روی زمین تلسکوپهای ما میتوانند این لق زدن ستاره میزبان را همینطور که سیاره به دورش در گردش هست، ببینند. حتی اگر شما نتوانید خود سیاره را هم ببینید، اما قادرید خود ستاره را در حال لق زدن مشاهده کنید.
دیدن مستقیمش سخت است، ولی ما از جابجایی نور ستاره برای این کار ، بهره میبریم. وقتی ستاره بیشتر به سمت ما میآید، امواج نوری که به زمین ساتع میکند متراکم میشود و وقتی که بیشتر دور میشود.
امواج نور در طول مسیر رسیدن به زمین گسترده تر میشوند، به همین دلیل هم میتوانید امواج نور را ببینید که منقبض و منبسط میشود و دوباره منقبض و منبسط میشود که در چشم ما با تغییر رنگ قابل مشاهده هست. ما این تغییر رنگ را از آبی تر به سرخ تر و به آبیتر و به سرختر میبینیم و میشود این روند را هم
در نهایت با تلسکوپ اندازه گرفت.
این تاثیر به عنوان "تاثیر داپلر" با صوت هم قابل درک هست.
شما میتوانید تغییر صدای سوت قطار را در حالیکه از کنار شما عبور میکند بشنوید.
حتی با چشم بسته هم میتوانید تشخیص بدهید که قطار در حال آمدن هست، یا رفتن
همین موضوع هم درباره امواج نور ستاره صدق می کند.
میتوانید تشخیص بدهید که ستاره در حال نزدیک شدن هست، یا دور شدن
البته با استفاده از تغییر امواج نور تا نزدیک به یک دهه روش جابجایی ستاره در کشف یک سیاره تجربه ای بود بدون هیچ نتیجه مثبتی، "مارسی" همچنان قادر به اثبات این نبود که سیارات دیگری در خارج از منظومه خورشیدی ما وجود دارند. اما به تدریج نظر چند ستاره شناس دیگر را نیز به روش فکری خود جلب کرد.
او دیگر تنها جستجوگر این تحقیقات نبود.
در 1995، صبر او به ثمر نشست.
گروهی از ستاره شناسان سوییسی متوجه جرمی درخشان شدند.
که روی مدار اسب بالدار (Pegasus=) قرار داشت، با نام "51 Pegasi b" سوییس توانست به چیزی دست بیابد که همه در جستجوی آن بودند.
بزرگترین سیاره ای که تا کنون کسی خارج از منظومه خورشیدی ما مشاهده کرده بود. اما آنها نیازمند یک تایید هم بودند.
خوشبختانه من و دانشجوی خودم "پائول باتلر"، یک هفته بعد، مسئولِ رصد خانه "لیک" با تلسکوپ سه متری آن شدیم. به مدت چهار شب متوالی و از آنجا که شانس همراه ما بود،
دوره مداری این سیاره به دور "peg51" هم چهار روز طول میکشید.
یعنی یک همخوانی بی نقص
ما به سراغ تلسکوپ رفتیم و هر چهار شب هم هوا کاملاً صاف بود. ما تونستیم جابجایی داپلر "peg51" را اندازه بگیریم. وقتی از کوه پایین می رفتیم 100% مطمئن بودیم که سوییسیها درست گفته بودند.
لحظه بی نظیری بود و در این زمان بود که در نیمه اکتبر 95، ثابت شد که منظومه خورشیدی ما تنها نیست.
کشف "Pegasi b 51" همه سناریو را تغییر داد. به این طریق ،ثابت شد که روش جابجایی داپلر در کشف سیارات موفق است و به زودی پس از آن "مارسی" و همکارانش دنیاهای خارجی بیشتر و بیشتری را یافتند. آنها به تدریج 450 عدد از آنها را تایید کردند. در حالیکه قطعاً بیلیونها از آنها وجود دارد.
هدف "مارسی" تغییر نکرده است. او میخواهد سیاراتی همچون زمین را بیابد که در نقطه ای از مدار قابل سکونتشان از ستاره میزبان واقع شده اند.
جایگاه مناسبی که نه بیش از اندازه داغ باشد و نه بیش از اندازه سرد.
دنیایی که قادر به حفظ نوعی از موجودات باشد.
سیاراتی در چنین نطقه قابل سکونتی ممکن است از یک ماده اصلی در ایجاد حیاتی که ما میشناسیم بهره مند باشند.
اگر شما هر اورگانیزمی را در زمین انتخاب کنید و آب درون آن را تخلیه کنید، چیزی که برایتان باقی میماند، پودری از اسید آمینه ، پروتئین، اسید نوکلیک و خلاصه از این دست مواد خواهد بود. اما این مواد در فرم پودری عمل نمیکنند.
شما نمیتوانید ترکیب شیمیایی داشته باشید که بتواند تولید حیات کند.
بنابراین شما احتیاج به نوعی مایع خواهید داشت. نوعی حلّال، که بتواند همه این مواد شیمیایی را در خودش حل کند.
چیزی که حیات زمینی به عنوان محلول از اون بهره می برد ،"آب" هست.
"آب مایع"، پس این همان چیزیست که ما به عنوان اولین قدم در راه پیدا کردن حیات در جای دیگری به دنبالش هستیم، یعنی وجود "آب مایع".
یافتن سیارات قابل زندگی آسان نیست. سیاره ای همچون زمین، کوچک است و ستارههای میزبان آنها
بیلیونها برابر خود آنها میدرخشند. به همین دلیل دیدن این سیارات دشوار است. یافتن لق خوردن ستاره هم آسان نیست.
شما یک سیاره کوچک رو در نظر بگیرید و این بار هم سر من به عنوان ستاره میزبان فرض میشود. همینطور که این سیاره کوچک به دور ستاره میچرخد، چون جرم کوچکی دارد. به سختی میتواند با نیروی گرانشی خودش روی سر من که ستاره میزبان هست، تاثیر بگذارد و این موضوع ، کشف سیاره ای به اندازه زمین را خیلی سخت میکند.
"مارسی" از یک دیوانه بلند پرواز به قله تخصصش دست یافته است. بدون اینکه موقعیت خودش را تغییر داده باشد. او از مواجهه با چالش رویگردان نیست. برنامه او این است که به جارو کردن فضا و هر بار با یک برش از آن ،به منظور یافتن ستارههایی شبیه به خورشید ما، ادامه دهد.
ضمن لذت بردن از ثمره تکنولوژی مدرن ،حالا ما به جایی رسیدیم که در حال پاسخ دادن به سوالی هستیم که یونانیها هم مطرح کرده بودند و حتی سوال انسانهای پیش از آنها هم بوده. این لحظه گرانبهاییست در تاریخ بشر که ما ناگهان تلسکوپ و کامپیوتر و گیرندههای نوری و علم را در اختیار داریم که قادر به پاسخگویی به یک سوال فلسفیست که بشر از عهد عتیق داشته است.
پاسخ به این سوال که: "آیا ما تنهاییم؟" ممکن است زودتر از آنچه که فکر میکنیم به دست آید. زیرا برای اولین بار ما جاسوسانی پنهانی نه اینجا بر روی زمین، بلکه غوطه ور در آسمان داریم.
بازرس ویژه ای در فضا که منحصراً برای یافتن رد پای "ای- تی"ها در محل اسکانشان طراحی شده است.
من وقتی جوان بودم داستانهای علمی تخیلی زیادی را مطالعه میکردم که ذهن من را به امکان حیات در عوالم دیگری میبرد، تا همین اواخر هم ما انسانها فقط میتوانستیم درباره اش یک حدسی داشته باشیم.
اما امروز ما در یک رنسانس علمی زندگی میکنیم.
دوران طلایی تکنولوژی ... که در اون احتمالات تخیلی به کشفیات خارق العاده تبدیل میشوند. باید از ابزارهای پیشرفته ای که داریم ممنون باشیم.
حالا شاید ما بتوانیم به حل معمای حیات غریبه دست پیدا کنیم.
برای مثال تا همین اواخر محققین اکتشاف "ای- تی" ناچار بودند اینجا روی زمین به دنبالش بگردند. اما حالا بالاخره ما یک کاراگاه فضایی هم داریم. در ششم مارچ 2009 "نَسا" تلسکوپ فضایی "کپلر" را راهی فضا کرد. "کپلر" اولین ماهواره ایست که منحصراً به منظور شکار سیارات خارج از منظومه خورشیدی ما ساخته شده است. امید است که این کاوشگر نه تنها سیارات بیشتری را بیابد بلکه قادر به کشف سیاراتی باشد که در اندازه و اتمسفر شبیه به "زمین" باشند. چنین سیاراتی میتوانند حافظ حیات باشند.
"ویلیام بوروکی" مسئول تحقیقات ماموریت "کپلر" است. او 25 سال است که در حال برنامه ریزی این ماموریت است.
من از وقتی که بچه بودم، علاقمند به کشف فضا بودم. عادت داشتیم که روی سقف گاراژ دراز بکشیم و با دوربین از شهابسنگها عکس بگیریم.
بنابراین برای من، کار با "نسا" یک رویای به حقیقت پیوسته است که به ما کمک میکند تا بفهمیم ممکن است چه چیزی در فضا وجود داشته باشد.
زیبایی کار "کپلر"، سادگی آن است.
شکار سیارات را با اندازه گیری مقدار نوری که سیاره در حال عبور از مقابل خورشید مسدود میکند، انجام میدهد.
به این کار، گذر(ترنزیت) میگویند.
یک مثال مشابه آن در زمان حلول یک ماه گرفتگی یا خورشید گرفتگی رخ میدهد. وقتی که نور خورشید با سایه ماه یا زمین مسدود میشود، دیدن این پدیده برای ما با چشم غیر مسلح آسان است. اما یافتن سیاره ای مثل زمین که از مقابل ستاره دوردستی عبور میکند، بسیار دشوارتر است.
اندازه عبور یک سیاره مثل زمین بسیار بسیار کوچک هست. درست مثل تماشای یک مگس هست که از مقابل نور ماشین عبور کند.
فاصله بسیار دوریست و شما اون رو پیدا میکنید، اندازه گیری میکنید و دقیق هم اندازهگیری میکنید. "کپلر" این تغییرات دقیقه ای را با نور اندازه میگیرد.
تغییرات اندک، بین روشنایی و تاریکی بیان میکنند که سیارهها کجا هستند.
چیزی که شما می بینید یک خط خمیده است که نشان می دهد نور ثابت حرکت میکند.
بعد فرو رفتگی داره ،سیاره عبور می کند و نور دوباره به بالا بر میگردد . بنابراین شما به دنبال همان فرو رفتگی نور در هر ستاره هستید که همان زمانیست که یک سیاره از مقابلش عبور میکند. هر چه این سیاره بزرگتر باشد، جلوی نور بیشتری را میگیرد و قسمت فرو رفته هم بزرگتر خواهد بود. پس ما میتوانیم اندازه سیاره را از روی سایز این فرو رفتگی تشخیص بدهیم. اما بررسی تک تک ستارگان به نوبت ،عملی نیست.
"بوروکی" ناچار بود راهی بیابد تا بتوان ستارههای زیادی را همزمان با هم بررسی کرد. هدفی بیسابقه که برخی معتقدند غیر ممکن است.
ما باید نشان بدهیم که قادر به اندازه گیری درخشش این ستاره ها هستیم. آنهم اندازه گیری 100.000 ستاره همزمان این ایده، با تردید فراوانی همراه بود و در واقع جامعه دانشمندان هم مقاله ای منتشر کرد مبنی بر اینکه: "این کار شدنی نیست".
مدتی طول کشید تا ما بتوانیم نشان بدهیم که: بله میشود انجامش داد.
میشود تلسکوپی با میدان دید وسیع ساخت با پیکسل بسیار بسیار بالا که همه این ستارهها را همزمان اندازهگیری کند و بعد هم شما میتوانید هر کدام از این ستارهها ا جداگانه بررسی کنید و ببینید که چه سیاره ای از مقابلش عبور میکند.
"کپلر" این کار را با دقت شگفت انگیزی انجام میدهد.
اساساً این یک دوربین عظیم هست که در فضا در گردش است.
نه به دور زمین، بلکه به دور خورشید. بنابراین میشود گروهی از ستارهها را (در حد فاصل بین صورت فلکی "ماکیان" (قو) و "بربط" (لیرا) بررسی کرد.
هر صد و پنجاه هزار ستاره در یک زمان و هر 6 ثانیه هم هر کدام را مورد اندازهگیری جداگانه قرار داد. به محض اینکه "کپلر" سیاره ای را کشف میکند، اندازه مدار سیاره به همراه جرم و دمای سطح آن قابل اندازه گیریست.
به عنوان یکی از دانشمندان عضو گروه "کپلر" ، "جف مارسی" معتقد است که "کپلر" بلندترین گام بعدی ما در جهت یافتن حیات بر روی سیاره ای دیگر است.
من فکر میکنم در همین چند سال آینده ما بتوانیم اولین سیاره های هم اندازه زمین و هم جرم زمین و حتی با درجه حرارتی مثل زمین را پیدا کنیم که قابل سکونت هم باشند و من فکر میکنم که بشه ادعا کرد که یکی از اهداف بزرگ قرن بعدی یا پس از آن ساخت یابندههای سیارههای خارجی باشد که بتوانند تصاویری از زمینهایی دیگر و آب و هوایی مناسب را با امکان سکونت روی آنها و البته با هر موجود زنده ای در آن پیدا کنند.
نتیجه کار، یک دانش ناب هست از اینکه آیا زمینهای دیگری هم وجود دارد یا نه؟
اگر باشد، احتمالاً موجودات زنده زیادی آن بیرون هست.
اگر هم برعکس شد و ما هیچ چیزی پیدا نکردیم هیچ سفر فضایی هم در کار نخواهد بود. هیچ جایی وجود نخواهد داشت که بشود به آنجا رفت
تکنولوژی برتر ما را به یافتن این "زمین"های دیگر نزدیکتر میکند.
در حال حاضر با هماهنگ کردن حواسمان میتوانیم انعکاس نور سطح سیارات را مطالعه کنیم.
این موضوع به ما در شناخت ترکیبات شیمیایی اتمسفر هر سیاره ای کمک میکند. اکنون که ما قادر به بررسی اتمسفرها هستیم، میتوانیم شروع به جستجوی علائم ویژه محیط یک تمدن خارجی کنیم.
هر فرمی از تکنولوژی رد پایی را از خودش در محیط به جا می گذارد. مثلاً اگر شما از راه دور به زمین نگاه کنید، میتوانید "گلوبال وارمینگ" (گرمایش زمین) را ببینید که همین ، رد پای ماست.
میشود تصورش را کرد که یک تمدنی که برای مدتهای مدیدی در جریان بوده، رد پای بزرگتری را از خودش به جا گذاشته باشد. تازه نه فقط در سیاره خودش، بلکه در سراسر محیط فضایی پیرامون خودش. بنابراین ما باید در جستجوی هر چیزی در فضا باشیم. هر چیز غیر عادی. هر چیزی که به نظر برسد که یک پدیده طبیعی نیست.
ما هر روز سیارات تازه ای را میابیم. اما جستجوهای ما هنوز به هیچ غریبه ای برنخورده است. نکند که ما در جایی نادرست به دنبال ماهیت نادرستی میگردیم؟
اگر حیات خارجی حقیقی هیچ شباهتی به موجودات قابل تصور ما نداشته باشد چطور؟
ما داریم دنبال سیاره های مشابه زمین و حیاتی مثل حیات روی زمین میگردیم و شاید هم یک تمدن غریبه.
اما اگر اینها اصلاً مثل زمین نباشند چه؟
اگر این غریبه ها اصلاً به چیزی مثل جسم احتیاج نداشته باشند چه؟
جستجوی حیات از نوعی که ما میشناسیم، میتواند یک اشتباه باشد. چون بعضیها معتقدند که زندگی به شکلی که ما ازش خبر داریم، به زودی یک صنایع دستی باستانی میشود.
من فکر میکنم که این یک حقیقت محض باشد که ما میتوانیم حیات میکروبی را در سیارات دیگری پیدا کنیم. اما فکر میکنم مردم به دنبال فرازمینیهای واقعی هستند، دنبال کسی میگردند که بشود با اونها صحبت کرد. کسی که بشود با اونها به عنوان یک موجود رابطه برقرار کرد.
ویل رایت" خالقِ" دو بازی ویدیویی نوین است:
"سیمز" (The Sims) و (Spore) "اسپور".
"رایت"، نرم افزارهایی را تولید میکند که مولد موجودات خارجی هستند. موجوداتی که به شکلی ویژه نسبت با شرایط بیشماری که ممکن است در فضا با آن برخورد داشت، سازگارند. البته همه آنها در کامپیوتر، شبیهسازی میشوند.
"رایت" معتقد است که زندگی در زمین اساساً در حال تغییر است.
فرم تازه ای از حیات، خلق شده است: نیمه انسان - نیمه ماشین.
شما امروز میتوانید هر تکنولوژی امروزی را یک گستره ای از بدن انسان فرض کنید. ساختمانها، توسعه ای از پوست ما هستند. ماشینها توسعه پاهای ما هستند.
تلفن بخش توسعه یافته دهان ماست.
بشر و تکنولوژی هزارها سال هست که با هم عجین شده اند. به شکلی که واقعاً به سختی میشود این دو تا را از هم جدا کرد و این موضوع هم ظاهراً رو به رشد دارد و در طول زمان شتاب میگیرد.
برخی معتقدند که شاید ما به تدریج استفاده از جسم را به طور کامل کنار بگذاریم و تنها هوش خالصی بشویم که در یک کامپیوتر غول پیکر زندگی میکند.
اگر این موضوع همین حالا برای نوع بشر در حال رخ دادن باشد، آیا پیش از این برای ستارهها حادث نشده است؟
اگر ما واقعاً یک موجود هوشمندی را در فضا ملاقات کنیم، من میتوانم تصور کنم که اونها احتمالاً یک جور مبدل زیستی باشند. ممکن هست که یک تمدن کاملاً ماشینی باشند. دانشمند فیزیکدان ،"پائول دیویس" موافق این نظر است.
پائول دیویس: از نظر من موجود هوشمند فقط یک فاز انتقالی و گذرا در تحول هوش هستیست. بنابراین بعد از میلیونها سال شما با چیزهایی مواجه خواهید شد که شاید بتواند در همه سطح زمین گسترده بشود. این میتواند یک اورگانیزم زنده باشد. یک مغز پر طپش غول پیکر
این امکان هست که موجودات خارق العاده خارجی هر چه که باشند، همین حالا هم در حال ارسال پیام به ما باشند. فقط ما آنقدر پیشرفته نباشیم که قادر به دریافت این پیامها باشیم و باز هم... شاید همین بهتر است.
ممکنه که این موجودات هوشمند منظور کاملاً متفاوتی داشته باشند و بر همین مبناست که اصلاً حضورشون را اعلام نمیکنند. شاید اصلاً این یک جهان متخاصم باشد. داستانهای علمی تخیلی زیادی وجود دارد که نشان میدهد اونها که شروع به صدا کردن در اعماق جنگل میکنند، همانهایی هستند که طعمه گرگ میشوند.
موجودات فضایی هوشمندی که سعی کنند با دیگران رابطه برقرار کنند. همان هایی هستند که اول خورده می شوند. به همین دلیل هم بقیه ساکتند. شاید غریبهها رفتار دوستانه ای نداشته باشند و یا شاید هم به هیچ وجه ما را لایق تماس ندانند.
خصوصاً اگر مغز پیشرفته پر طپش هم داشته باشند. من فکر میکنم بعید هست که موجود فوق هوشمندی حاصل چندین میلیون سال طراحی وجود داشته باشد که تمایل زیادی هم به سفر به دور کهکشان داشته باشد. چنین موجودی حتماً مدتها قبل کاوشگرانش رو به فضا فرستاده و همه اطلاعاتی را که لازم داشته به دست آورده است.
من فکر میکنم بیشتر اینطور باشد که موجودی که برای چنین مدت طولانی در صحنه بوده و چنین هوش خارق العاده ای داشته است، باید صاحب یک نوع ارتباط داخلی باشد و احتمالاً هم علاقه ای به اشیاء اطرافش نخواهد داشت. درست مثل کسی که پول قبض برقش را پرداخت میکند و در برابر این مغز خارق العاده پر طپش از حمله استرویدها و سایر خطرات دیگر مقاومت میکند.
تصور من این هست که خیلی پر تحرک نباشد، اما حتی امکانی غمگین تر از این هم وجود دارد. اگر یک حیات هوشمند دیگری در جهان بوده باشد که حالا دیگر وجود ندارد؟
الان 50 سال هست که "ستی" و همه فضانوردان دیگر ناچارند اذعان کنند که یک سکوتی هست و من اضافه میکنم که این سکوت ترسناک است. چون بسیاری از مردم فکر میکنند که باید یک حیاتی در فضا وجود داشته باشد. باید یک تمدن دیگری هم باشد که در اینصورت ، اونها بیش از حد ساکتند و شاید دلیل اینکه اینهمه ساکتند این باشد که همه مرده اند. خودشان را نابود کرده اند یا اینکه یک سرنوشت ترسناک دیگری همه اونها رو از بین برده است.
اگر همه جا ساکت باشد، در اینصورت همین آینده بشریت خواهد بود، همه اینها ما را به همان نقطه آغاز بر می گرداند. با این سوال ساده که:
آیا هیچ موجود زنده دیگری در جهان هست؟
قطعاً هست.
باید فرمهای دیگری از حیات در جهان وجود داشته باشد و من حتی دلم می خواد این رو یک قدم جلوتر هم ببرم و بگم باید حتماً یک حیات هوشمند پیشرفته، جایی در جهان وجود داشته باشد.
وقتی شما این همه ستاره ای را که اون بیرون هستند را به حساب میآورید، این بیلیونها و تریلیونها سیارات شبیه به زمین اندازه عظیمی از تاس انداختن را نشان می دهد. حتی اگر این حیات یک در میلیون یا یک در بیلیون هم باشد، هنوز آنقدر شانس تاسهای زیستی در فضا برای ما هست که ما تنها نمانیم.
ما حالا شواهدی داریم از هر دو مورد اینکه هر حیاتی به جز "زمین" وجود داشته باشد، در نهایت تصور من این هست که باید صبر کنیم و ببینیم باید مثبت اندیش بود تا اینکه شواهدش روشن بشود.
"این چیه پاپا؟"
"این همه راکت از کجا اومد؟"
به نظر من خیلی غیر قابل درک خواهد بود که جواب منفی باشد. اما اگر باشد کشف شگرفی خواهد بود. حتی درک اینکه ما چقدر نادریم و یا حیات هوشمندی که ما بتونیم درکش کنیم، خیلی خیلی دور از ما باشد.
مسئولیت فوق سنگینی را روی شانه ما می گذارد.
ناگهان بشریت، زمین و موجود هوشمند بی نهایت ارزشمند می شود. جستجوی "ای- تی"ها نیم قرن است که ادامه دارد. اما جهان، بسیار عظیم است و ما تنها در آغاز راه حل معمای آن هستیم.
اگر شما یک لیوان آب از اقیانوس بردارید و به اون نگاه کنید و ببینید که در لیوان شما هیچ ماهی وجود ندارد چه نتیجهای میگیرید؟
آیا نتیجهگیری شما این هست که در این اقیانوس هیچ ماهی وجود ندارد؟
یا اینکه نتیجه می گیرید که این یک اقیانوس بیکران است و من با لیوانم نتوانستم نمونهبرداری زیادی انجام بدهم؟
پنجاه سال کشف اقیانوس کیهانی یک مقیاس ذره ایست. ما هنوز هیچ چیزی ندیدیم. تازه جستجو را شروع کرده ایم. هنوز بخش زیادی از این جستجو باقیست.
پیش از اینکه بتوانیم به یک نتیجهگیری شگفت آور برسیم، سلولهای بنیادی حیات در سراسر هستی پراکنده اند.
باورش سخته که هیچکدام قادر به ریشه گرفتن در این همه سیاره غیر قابل شمارش در فضا نشده باشند.
آیا هیچ بخشی از این حیات ممکن است که حیات هوشمند شده باشد؟ و اگر تمدن غریبه ای هست، چرا این همه ساکته؟
شاید پیامهاشون هنوز در راه است یا شاید هم از یک تکنولوژی استفاده میکنند که ما اون رو نمیفهمیم.
...یا اینکه شاید اصلاً وجود ندارند.
ما هیچ نمیدانیم.
.اما یک چیز قطعیست. اگر ما حیات خارج از زمین را پیدا کنیم، به شکل بنیادینی نگاه ما را نسبت به حیات و خودِ ما تغییر میدهد
اما در عین حال ما امیدها و رویاهای خودمان را داریم.
به انضمامِ سکوت هستی!